جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر مجید شاکری حسین آباد
آخرین اشعار ناب مجید شاکری حسین آباد
|
در دل بیشه زار انبوهی
ماده شیری قوی و زیبابود
گرگ وحشی وزیر گردید
او به کارش بسی توانا بود
گفت روزی به گرگ، در راهند
لشگری ماده شیر ِ خوش اندام
شب به خانه سرور و مهمانیست
پس بیفکن غذای ما در دام
گرگ رفت و به هر کجا سر زد
گوشه ای روبهی به بازی دید
مشکلش حل شد آن زمانی که
روبه ِ رند و حقه بازی دید
روبهک را گرفت و راهی شد
تا رسیداو به بیشه ی ارباب
گفت شاها ببین شکارم را
نیست حتی نظیر او در خواب
شب که شد آمدن همه آنجا
ماده شیران به جشن مهمانی
لحظه ی مر گ روبهک آمد
با هزاران غم و پریشانی
ماده شیران به روبهک گفتند
لحظه ی مردنت کنون آمد
پس بگو آرزوی آخر را
آه روبه ز دل فزون آمد
نا گهان فکر حقه ای افتاد
گفت با خود که چاره انبوه است
حیله اکنون به یاری ام آید
چاره ای کن ، چه وقت اندوه است
آرزویش چنین به آنها گفت
شیر زشتی به جمعیت باشد
چنگ اول زند به من شاید
او شروعی به معصیت باشد
چنگ تیزش زند چو بر قلبم
مردنم گرچه سخت وغمگین است
گربمیرم به دست شیری زشت
روح من را شفا و تسکین است
در جوابش به روبهک گفتند
شیر زشتی میان شیران نیست
ما همه مهربان و زیباییم
بد سرشتی میان شیران نیست
شهرت ِ ما به چهره ای زیبا
در زمین و به کهربا هستیم
شیر زشتی ندیده ایم اینجا
ما همه ناز و دلربا هستیم
از هم کنون دگر تو آزادی
پس بدان این کلام ما مکار
شیر زشتی به کل دنیا نیست
شیر زیبا فقط بود در کار
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.